سفارش تبلیغ
صبا ویژن


*+* شیرین بی فرهاد *+*

میشینم و بغض می کنم ...

تو رو تجسم می کنم ..

تا که میام ببینمت ، تصویرتو گم می کنم ...

حواسمو جمع می کنم ...

دنبال سایه ات می کنم .. به سایتم نمیرسم ...

حس حقارت می کنم ...

نذر دوباره دیدنت ... پرنده آزاد می کنم ..

تو خلوتم می شینمو ... هی داد و بیداد می کنم ...

با این صدای خط خطی .. واسه تو آواز می خونم ..

اگه منو نخوای دیگه ... همیشه تنها می مونم ..

به اونی که دوسش داری ، خیلی حسادت می کنم ...

راستی نگفتی چجوری ، به دوریت عادت می کنم...

تو نیستی من بدون تو ...هی با خودم حرف می زنم ...

خودم دیگه نمیدونم ، که عاقلم یا دیوونم ...

میشینم و بغض می کنم ...

تو رو تجسم می کنم ..

تا که میام ببینمت ، تصویرتو گم می کنم ...


نوشته شده در جمعه 88/11/16ساعت 11:26 عصر توسط ..... alone night girl ..... نظرات ( ) | |

یک جام پر از شراب دستت باشد.تا حال من خراب دستت باشد.این چند هزارمین شب بی خوابیست؟ای عشق فقط حساب دستت باشد

 

 گویند خدا همیشه با ماست ./ ای غم نکند خدا تو باشی

 

چه سخته آدم دوباره به دیواری تکیه بده که 1بار آوارش روش ریخته

 

مجال خواب نمی باشدم زدست خیال

 

بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیم باشد که نباشیم و بدانند که بودیم

 

دیروز تمام خاطرات با تو بودن را دور ریختم...امروز هرچه می گردم خودم را پیدا نمی کنم

 

 

« بی تو پرسه زدنو .. تو شهر شبها دوست دارم ...»

« بی تو موندنو تو رویا .. تک و تنها دوست دارم ...»

« وقتی از دست خودم خسته می شم .. با یاد تو ... گریه کردنو به یاد دل رسوا دوست دارم ..».

« بی تو تکرار عبور خاطراتو دوست دارم .. تو شبا شمردن ستارهارو دوست دارم ..»

« هرچی می گفتی از عشق و عاشقی یه قصه بود ...»

« تو کجایی که هنوز ، اون قصه هاتو دوست دارم ...»

« با تو خسته شدن از خستگیامو دوست دارم ... حالا که نیستی همین دلتنگیامو دوست دارم »

« دلخوشم فقط به اینکه ساده از تو می گذرم ... اما تو خیال نکن سادگیامو دوست دارم ..»

 « ‏دوست دارم یه باره دیگه .. توی چشات نگاه کنم ...»

 

 

تو .. نمیدونی چقدر ..... دلم واسه تو تنگه ..

من .... نمیدونم چرا ....دلت یه تیکه سنگه ....

تو .... تو رفتی با کسی ... به من نمیرسی و....

 من .... بگو چیکار کنم .... این همه بی کسیو ....

منو ببخش که بونه گیرم ... اگه هنوز واست میمیرم .....

منو ببخش .... اگه هنوز می خوام بهت برسم ..

اگه هنوز واست دلواپسم ...اگه میگم به فکرم باش یکم ...

.... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... ....

تا ... میگم دوست دارم ... یکی بهم میگه ... هیس ...

نه ... گمونم هیچ کسی .. به فکر درد من .... نیست ...

تو ... تو رفتی با کسی ... به من نمیرسی ....

 من .... بگو چیکار کنم .... این همه بی کسیو ....

 

 

 سر به دیوار میزنم ... از لج تو ...

میشینم زار می زنم .. از لج تو ...

 می دونی با طعنه هات .. خون به دل ما می کنی ...

میمیرم از غم تو ... بازم تماشا می کنی ...

تو که میمردی اگه ... حرف جدایی می زدم ...

حالا با دست خودت .. حکمشو امضا می کنی ...

حالا که عشقمو هاشا می کنی .. همه جا جار می زنم ..

..... از لج تو .....

تا کجا می خوای بری ... این کوچه بن بست عزیز ..

دیگه از لج بازیات ... دارم میشم خسته عزیز ...

اگه من ساقی بشم ... توبه ز مستی می کنی ...

اگه ماه بشم ... میری سایه پرستی می کنم ...

سر به دیوار میزنم ... از لج تو ...

میشینم زار می زنم .. از لج تو ...

 

................................................................................................... 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 88/11/13ساعت 2:39 عصر توسط ..... alone night girl ..... نظرات ( ) | |

امروز دوباره بارون اومد ... دوباره
آسمون به حال روزگار و من و آدماش گریه می کرد...


امروز رفتم بالا ...بالای بالا...
یه جایی که نه آدم بود ...نه صدایی بود.... مه بود و تنهایی و سرما و بارون و من
....من بودم و به ماشین کوکی دست آموز که منو اون بالاها آورده بود ...


امروز
آفتاب نبود ...دست ابرا صورتشو قایم کرده بون ...درست مثل دست فاصله که عشق منو
کشت ...کشت .. دفن کرد ... خاک ریخت و یه گل
سفید سر قبرش گذاشت ..


امروز سومش نیست، هفتم و چهلمش هم نیست
... نمیدونم چند روز از مرگش گذشته.....نمیدونم اون دستای سردی که قلبمو از جا کند
، نوازشش کرد و بعد پرتش کرد زمین حالا کجاست ...نمیدونم چقدر فاصله بین من و قلب  گمشدم هست ....


امروز
امید دارم .. امید به دوباره دیدن دستای سردش .. دستای سردی که با همه سردی بازم
برام گرم بود ...توی خیالم میاد و می بینمش و همهی این کابوس تلخ توی یه لحظه
خاکستر میشه و میره ..کاش بیاد تا با همه ی بدی هاش.. بازم با نگاه
آتیشیش بسوزونتم و ذوبم کنه و همه ی گذشته رو از ذهنم خط بزنه ...


امروز
بازم دارم بهش فکر می کنم ... با همهی بدی که در حقم کرده هنوز توی ذهنم عشقش
همینجور جوون و زندست و سبز  ... به امیدی
که واسه اومدنش دارم فکر می کنم  .. به یاد
میارم دستای سردش پشت حصار سنگی قلبش اسیره... اسیر  غرور .. اسیر دورنگی......


امروز
خیلی سرده ... سرد مثل نگاه من ... این بالا
خاکستریه...چقدر
اینجا آروم و ترسناکه ...بارون صورتمو شسته و خیس خیس زیر بارون ایستادم و به
روبروم خیره شدم .. یه جاده ی طولانی و بی انتها .. درست مثل جاده ی زندگی پر سنگ
و چاله.....کاش قلبمم یه دریچهای به بیرون داشت... کاش بارون توی قلبم راهی داشت و
می رفت و می شست و پاک می کرد...اما نه ... قلبم سقفش ترک خورده ...ممکنه نم بگیره
و بپوسه و بریزه ....


امروز
حال عجیبی دارم ...یه حس غریب.. مثل خشم ....نفرت ... عشق ...دلتنگی ...کاش نگاه
داغش اینجا بود ...دستای سردش...اینجا بود تا تکلیف دلم معلوم بود ...دوست داشتم
دستامو بکوبم روی سینه ی ستبر و مردونش و فریاد بزنم .. چرا ... چرا ... چرا
.......و توی آغوشش قایم می شدم .. اما اینا یه رویاست .... حالا من اینجام ... توی
یه روز عجیب و ساکت و پیچیده... میرم سمت ماشین کوکی ا م.... چقدر دلش بزرگه
...شاهد تمام روزای تلخ و شیرینم بوده اما صداش در نمیاد ... بارون داره شلاقم می
زنه ... انگار ابرا لجشون گرفته  که از اینجا فراریم بدن ... جاده خاکیه ... پر از گل و لای و باید برم تا برسم به  مقصد  ...


به یه مقصد سرد و بی روح ... مثل مقصد عشق من
...................................


نوشته شده در چهارشنبه 88/9/11ساعت 3:24 عصر توسط ..... alone night girl ..... نظرات ( ) | |


نوشته شده در چهارشنبه 88/9/11ساعت 3:21 عصر توسط ..... alone night girl ..... نظرات ( ) | |


نوشته شده در چهارشنبه 88/9/11ساعت 3:19 عصر توسط ..... alone night girl ..... نظرات ( ) | |

اولین کسی که عاشقش میشی دلتو میشکونه و میره . دومین کسی رو که دوست داشته باشی و از تجربه قبلی استفاده کنی دلتو بدتر میشکنه و میزاره میره . بعدش میای دیگه هیچ چیز واست مهم نیست و از این به بعد میشی اون آدمی که هیچ وقت نبودی . دیگه دوست دارم واست رنگی نداره .. و اگه یه آدم خوب باهات دوست بشه تو دلشو میشکونی که انتقام خودتو ازش بگیری و اون میره با یکی دیگه ... اینطوریه که دل همه آدما میشکن

 

اما من حالا که سر پله ی اولم نمی خوام پله ی دومو هم بگذرونم ... من میرم به پله ی سوم ........... اما نمیزارم که دیگه کسی پله ی اولو تجربه کنه.......

 

 
 
 
 
 
ای کاش اونقدر جرئت داشتی و حالا که اینها رو می خونی ... از خودت و حرفهات دفاع می کردی ...
و می فهمیدم که اینا کابوس نیست و حقیقته 


منو باش که فکر می کردم .... تو به عشق من اسیری...


منو باش که فکر می کردم....من نباشم ، ساده از دوریم میمیری ..


منو باش که فکر می کردم...تو تا آخرش باهامی...


فکر می کردم تا همیشه ... تو رفیق گریه هامی....


منو باش که با خیالت...هر نفس نفس کشیدم ....


منو باش که توی چشمام ... عکس چشماتو میدیدم ...


منو باش که باز به یادت ...دارم اینجا کم میارم ...


منو باش که توی شعرام ....بازم اسمتو میارم ...






نوشته شده در دوشنبه 88/9/2ساعت 1:5 صبح توسط ..... alone night girl ..... نظرات ( ) | |

فاصله ها ،
علاقه ها رو مدفون می کنند ... و عشق ، زمزمه ی فاصله هاست ....

واقعا عشق
چیه ؟ چیه که در عین قشنگی آدمو می سوزونه و فنا می کنه ...

عشق چیه که
یه روز نمی تونی بدون معشوقت بمونی اما یه روز ... ،

ماه ها و
ساعت ها به یادش هم نمی افتی ... عشق فراموش می شه ؟

یعنی این عشق
فقط یه اسباب بازی برای لحظه های تنهاییت بود ؟؟

هزاران یوال
مثل این توی ذهنم رژه میره ..اما جوابی براش پیدا نمیشه ...

اونی که باید
جواب سوالامو ازش بپرسم بی خبر از همه چیز ، توی سکوتش فرو رفته ...

همیشه دوست
دارم ازش بپرسم ، این چه عشق راست و پاکی بود که تو بهش اعتراف می کردی ؟؟

می گفتی که
نمیتونی بدون اون زندگی کنی...اما حالا ... روزها و ساعتهای زیادی که ازش بی خبری
؟؟

ارزش اون
فرشته ای که می گفتی بهترین و زندگیت با اون عوض شد، اینقدر کم بود که حتی خبری
ازش نگیری ؟؟

چی شد که
فرشته ی تو شیطان شد و بدترین حرفها و جمله های پر نفرتت رو نثارش کردی ...

حتی برای یه
لحظه به دست آوردن دلش نموندی ....

گذشته ها
گذشت و خاک شد ... درست مثل محبتی که توی دل ما خاک شد ...

هزار کلمه و
لغت توی مغزمه و می خواد که روی کاغذ بیاد و مثل افکار من خط خطیش کنه ...

اما کی می
فهمه
  نطق قلبهای شکسته رو ؟؟؟ میگن ....
خدا توی قلبهای شکسته است ...

یک ماه گذشت ... چه زود ... چه ساکت ...آدمها چه زود عوض می شن ...

یه روزی کسایی که براشون عزیز بودی حتی نگاهت هم نمی کنن... همه ی آدمهای بی وفا ... 

یه روزی طعم تلخ پشیمونی رو می چشن ....


نوشته شده در شنبه 88/8/30ساعت 10:16 عصر توسط ..... alone night girl ..... نظرات ( ) | |

در این سرای بی کسی ، کسی به در نمی زند ...

به دشت پر ملال غم ، پرنده پر نمی زند ....

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند ...

کسی به کوچه ساز شب ، در سحر نمی زند ...

دل خراب من دگر خرابتر نمی شود ...

که خنجر غمت از این خرابتر نمی زند ...

گذرگهی است پر ستم ، که اندر او به غیر غم ...

یکی سلام آشنا ، به رهگذر نمی زند ...

نه سایه دارم نه بر ، بیفکنندنم سزاست ...

وگرنه بر درخت تر کسی تبر نمی زند ...

 

 

 

سلام .. یه سلام دوباره و چند باره ...

می خوام یه نگاه  راجع به  فرق عشق و دوست داشتن بنویسم ....

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

عشق مجازیست و با دوست داشتن هرگز با هم یکی نیستند ...

عشق در مقام مجازی یک جوشش کور است ، پیوندیست از سر نا
بینایی..

و دوست داشتن پیوندی است خود آگاه و از روی بصیرت ،
روشن و زلال ....

عشق از غریزه آب می خورد و هرچیز که از غریزه آب بخورد
، بی ارزش است ...

دوست داشتن از روح طلوع می کند ، تا هرجا که یک روح
ارتفاع دارد ...

عشق گذر فصل ها و سالها بر آن اثر می گذاردو دوست داشتن
در ورای سن و مزاج ...

عشق یک فریب بزرگ و قوی است ، دوست داشتن یک صداقت
صمیمی ...

عشق خشن و تند است و در عین حال نا پایدار..

دوست داشتن لطیف و نرم است و در عین حال پایدار و سرشار
از اطمینان ..

عشق نیرویی است که عاشق را به سوی معشوق می کشاند ..

و دوست داشتن جاذبه ایست در دوست که هر چند هم به او
پشت کند ،به رسم وفاداری باقی می ماند ...

عشق تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست
...

عشق ذلت جستن و دوست داشتن پناه جستن است ...

عشق جا به جا می شود ، سرد می شود ، می سوزاند ..

دوست داشتن از کنار دوست خویش بر نمی خیزد ، سرد نمی
شود ،چون داغ نیست ..

نمی سوزاند چون سوزاننده نیست ..در دوست داشتن بوی
خیانت به هیچ وجه به مشام نمی رسد ...

ولی در عشق خیانت را به وفور می توان یافت ...

 

 

( و اینجور شد که من نام احساس تو نسبت به خودم را "
عشق "نامیدم
 نه دوست داشتن ...

چون تو سر شدی ، سوزاندی و قلبت جا به جا شد ...)




دروغ بود .. همه حرفات دروغ بود .. خدا می دونه با کی هستی این روزا ...

دروغ بود .. همه حرفات دروغ بود .. حق من این نبود .. نه حقم این نبود ... که تو بری و بمونم ، من تنها ...

توی این دنیای بی مروت ، این هستیه بی رحم ، نمیدونم باید حقمو از کی بگیرم 

نفهمیدم که وعده های تو خشت خامه .... تو رو ساده باورت کردم این اشتبامه ...

تو به عشق پاکم تیغ و تبرتو زدی .. داره سمت قلبم می چکه از طرف تو بدی ..

الان فقط خدا می دونه و نظاره گرته ..که با کی داری می خندی چه کسی دور و برته ...

تو رو نمی خوام ، این حرف دل بی چارمه .. واسه فشار این سختی ، تنهایی چارمه ...

یادت میاد بهم گفتی ، عزیزم ، غیز ممکنه عشقتو دور بریزم ؟؟ ....

آخه مگه گناهم چی بود که چشمامو تر کردی ... رفتی و حالا می گی نمیشه بر گردی ...

دروغ بود .. همه حرفات دروغ بود .. خدا می دونه با کی هستی این روزا ...

دروغ بود .. همه حرفات دروغ بود .. حق من این نبود .. نه حقم این نبود ... که تو بری و بمونم ، من تنها ...


نوشته شده در جمعه 88/8/29ساعت 1:12 عصر توسط ..... alone night girl ..... نظرات ( ) | |

عقربه های ساعت مدام

سکوت اتاقم را نیش می زنند ،

بعداز تو

زمان چه زهری دارد

از (م،م،نصاری..)...دوست خوبم


دانلود آهنگ آدم آهنی ... 

آهنگ شاید بپرسی از خودت ...

خنده و گریه ..حمید عسگری

(این آهنگها رو برای دل خودم گذاشتم .. قشنگن .. اگه خواستید دانلود کنید )



به امید آن که تو دستم بگیری ، در آن طوفان به دریا تن کشیدم ....  

 

همه جا سکوته .. تاریک نیست .. روشن روشنه ... گیچ و گنگم درست مثل این چند روز که گذشت ..

انگار همه چیز دست به دست هم داده حالمو خرابتر کنه ..

انگار تنهایی از چشم آدم بیرون میزنه و فریاد میزنه .." من تنهااام " و همه اینو میشنون و میان سراغت ..

دیگه توی سکوت نیستم .. 

خیلی وقته از گوشه ی خلوتم اومدم بیرون و ظاهری یاباطنی ، به هر حال می خندم و از اون غم ظاهرم اثری نیست ..

اما .... !!!! این تنهایی و عشق چه ویروسیه که توی جون آدما میفته ؟؟
یعنی فقط یه غریزه است ؟؟ یا یه نیاز مثل بقیه ی نیازای آدما ؟؟
کسی نیست جواب این سوالامو بده .. یعنی از کسی نپرسیدم که جوابمو بده !!

این روزا چندبار دام عشق جلوم پهن شد .... عشق چقدر دلفریبه !!!؟؟

آدمای رنگارنگ با چشمای رنگارنگ ، ماشینای رنگارنگ ... یعنی برق غم توی چشمام منو دلفریب کرده ؟؟
آخه این روزا از نظر همه دلفریب و دلربا میام... با اینکه از همیشه ساده ترم .. صورتم رنگ پریده و تکیده ... 

این چه آتیشیه ؟؟ آتیش عشق .. اولش خنکه .. خنک و دلچسب .. اما کم کم داغ میشه ..داغ و سوزناک ..

اونقدر داغ که تو رو ذوب میکنه و .... خودشم نابود میشه ....

اما نه .. این آدما ، چشمای رنگارنگ و پر زرق و برق دیگه دلمو نمیلرزونه .....

من یه بار  تو این آتیش سوختم و دیگه بهش دست نمیزنم ...

تا اون بود انگار چشمام و نگام قفل بود ... هیچکس طرفم نمیومد .. اگرم میومد ......... زود می پرید ..

اما حالا چی شده ؟؟؟؟
آه خدایا .. چه بازی ایه که جلوی پاهام قرار گرفته ... ؟؟؟

 

آرزوم اینه که ، اونی که این روزای سرد و ساکتو برام ساخته حال و روزمو ندونه ....

سکوتش، داغ تر از هر آتیشه ...

 

خدایا .... یا علی گفتم و توی راه فراموشی قدم میزارم ... کمکم کن ....

 


نوشته شده در چهارشنبه 88/8/27ساعت 10:40 عصر توسط ..... alone night girl ..... نظرات ( ) | |

امروز از همه ی روزها سنگین ترم ..

نه به خاطر جاذبه ی زمین ...به خاطر سنگینی غم که روی شونه هامه ..

هزار واژه توی ذهنم دور میزنه ، اما دستم به نوشتن نمیره..

نمیدونم چرا چند روزه تا حد مرگ اضطراب دارم ...

قلبم مثل یه دریای طوفانی به در و دیوار سینه می کوبه ..

نمیدونم چی می خواد.. چی میگه ... دردش چیه ...

فقط میدونم خسته ام ...

میدونم بازیچه ی روزگارم..یه بازیچه که بدجوری یازی خورده... 

باید تو رو به باد بسپرم که از یادم بری. ...

به دریا بسپرم که از لا به لای ذهنم فرار کنی ...

قلبم شکسته ...

اما تو جای مرهم... برام نمک شدی...

دستم به نوشتن نمیره ، چون برگشتم سمت تو و .... تو سنگم زدی

خدا نگهدار


نوشته شده در شنبه 88/8/23ساعت 12:47 عصر توسط ..... alone night girl ..... نظرات ( ) | |

   1   2      >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ