سفارش تبلیغ
صبا ویژن


*+* شیرین بی فرهاد *+*

در این سرای بی کسی ، کسی به در نمی زند ...

به دشت پر ملال غم ، پرنده پر نمی زند ....

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند ...

کسی به کوچه ساز شب ، در سحر نمی زند ...

دل خراب من دگر خرابتر نمی شود ...

که خنجر غمت از این خرابتر نمی زند ...

گذرگهی است پر ستم ، که اندر او به غیر غم ...

یکی سلام آشنا ، به رهگذر نمی زند ...

نه سایه دارم نه بر ، بیفکنندنم سزاست ...

وگرنه بر درخت تر کسی تبر نمی زند ...

 

 

 

سلام .. یه سلام دوباره و چند باره ...

می خوام یه نگاه  راجع به  فرق عشق و دوست داشتن بنویسم ....

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

عشق مجازیست و با دوست داشتن هرگز با هم یکی نیستند ...

عشق در مقام مجازی یک جوشش کور است ، پیوندیست از سر نا
بینایی..

و دوست داشتن پیوندی است خود آگاه و از روی بصیرت ،
روشن و زلال ....

عشق از غریزه آب می خورد و هرچیز که از غریزه آب بخورد
، بی ارزش است ...

دوست داشتن از روح طلوع می کند ، تا هرجا که یک روح
ارتفاع دارد ...

عشق گذر فصل ها و سالها بر آن اثر می گذاردو دوست داشتن
در ورای سن و مزاج ...

عشق یک فریب بزرگ و قوی است ، دوست داشتن یک صداقت
صمیمی ...

عشق خشن و تند است و در عین حال نا پایدار..

دوست داشتن لطیف و نرم است و در عین حال پایدار و سرشار
از اطمینان ..

عشق نیرویی است که عاشق را به سوی معشوق می کشاند ..

و دوست داشتن جاذبه ایست در دوست که هر چند هم به او
پشت کند ،به رسم وفاداری باقی می ماند ...

عشق تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست
...

عشق ذلت جستن و دوست داشتن پناه جستن است ...

عشق جا به جا می شود ، سرد می شود ، می سوزاند ..

دوست داشتن از کنار دوست خویش بر نمی خیزد ، سرد نمی
شود ،چون داغ نیست ..

نمی سوزاند چون سوزاننده نیست ..در دوست داشتن بوی
خیانت به هیچ وجه به مشام نمی رسد ...

ولی در عشق خیانت را به وفور می توان یافت ...

 

 

( و اینجور شد که من نام احساس تو نسبت به خودم را "
عشق "نامیدم
 نه دوست داشتن ...

چون تو سر شدی ، سوزاندی و قلبت جا به جا شد ...)




دروغ بود .. همه حرفات دروغ بود .. خدا می دونه با کی هستی این روزا ...

دروغ بود .. همه حرفات دروغ بود .. حق من این نبود .. نه حقم این نبود ... که تو بری و بمونم ، من تنها ...

توی این دنیای بی مروت ، این هستیه بی رحم ، نمیدونم باید حقمو از کی بگیرم 

نفهمیدم که وعده های تو خشت خامه .... تو رو ساده باورت کردم این اشتبامه ...

تو به عشق پاکم تیغ و تبرتو زدی .. داره سمت قلبم می چکه از طرف تو بدی ..

الان فقط خدا می دونه و نظاره گرته ..که با کی داری می خندی چه کسی دور و برته ...

تو رو نمی خوام ، این حرف دل بی چارمه .. واسه فشار این سختی ، تنهایی چارمه ...

یادت میاد بهم گفتی ، عزیزم ، غیز ممکنه عشقتو دور بریزم ؟؟ ....

آخه مگه گناهم چی بود که چشمامو تر کردی ... رفتی و حالا می گی نمیشه بر گردی ...

دروغ بود .. همه حرفات دروغ بود .. خدا می دونه با کی هستی این روزا ...

دروغ بود .. همه حرفات دروغ بود .. حق من این نبود .. نه حقم این نبود ... که تو بری و بمونم ، من تنها ...


نوشته شده در جمعه 88/8/29ساعت 1:12 عصر توسط ..... alone night girl ..... نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ