سفارش تبلیغ
صبا ویژن


*+* شیرین بی فرهاد *+*

سلام ...


سلام .... نمیدونم اینجا چکار می کنم ...

واقعا نمیدونم....

شاید ....

شاید طبق عادت این سالها که هروقت بی خبر بودم , دلتنگ بودم و .... میومدم اینجا ...

هه .. همیشه منتظر جواب بودم ... تک تک بازدیدها رو چک می کردم که بفهمم اینجا اومدی یا نه ...

یادش بخیر .. چه روزایی بودن :)

قکر نمیکنم الان اصلا اسم این صفحه یادت مونده باشه ... نه ؟

نمیدونم واسه کی می نویسم ...

واسه تو که بعید میدونم چند روزه اصلا یادم افتاده باشی ؟

نه ....

چقد گیجم ... چقدر گنگم ...

نمیدونم چی شد که ایتجوری شد ...

شاید خواب بودم ...

شاید اینا همش تقصیر منه ...

این که چشات با چشام دشمنه ....



دلم میخواد ازت بپرسم این روزا چطور گذشت برات ؟....

اصلا به قکرم افتادی ؟

همه میگن الان لحظه های سختی رو میگذرونی اما غرورت .....




شاید نتونم مثل تو بد باشم ..

قشنگ مثل تو شکوندمو بلد باشم ...

همینو میدونم مثل روز روشنه ...




چی شد ...؟ این روزا خوش بودی ؟؟

خیلی عوض شدی .. خیلی ....

خیلی خود پرست شدی ...

چشات فقط خودتو میدید ... فقط خودت و خودت و خودت ....

بر عکس قدیما که چشات فقط منو میدید ......


این چند روز چند وقت برات گذشت بی وفای بی مرام ؟


3 روز ؟ 3 ماه ؟ 3 سال ؟ یا شایدم .... یه چشم بهم زدن ... شایدم اصلا نگذشت ...

چند بار دستت رفت روی گوشی که ازم خبر بگیری ؟

اصلا به فکرش افتادی ؟



دلم میخـــــــــاد ببینمت ...بازم بخندم تو نگات ..

آخه فقط تو میدونی ... از زنده موندن چی می خوام ...

از تو دلگیـــــــــرم ... که نیستی کنــــــــــارم ...

 من دارم میمیرم ...تو کجای؛ من باز ... بی قرارم ..

میدونی جز تو ... کسی رو ندارم ...

باورم نمیشه ... اینقد آسون رفتی ... از کنارم ....

از تو دلگیـــــــــرم ..

از تو دلگیـــــــــرم ..

از تو دلگیـــــــــرم ..





باز مثل قدیما خوب مینویسم ؟....

اصلا مثل قدیما عاشق هستی ؟

باورم نمی شه .......................................




نوشته شده در چهارشنبه 90/7/6ساعت 1:56 صبح توسط ..... alone night girl ..... نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ