*+* شیرین بی فرهاد *+*
دوباره سلام عزیزکه من .... بازم یه سلام به چشای سیاهت که دلم واسشون پر میکشه .... بد جنس ... خوب این 2 روز دلتنگم کردیا ... آخه نمیگی این دختره طاقت دوری و بی خبریه عزیزشو نداره ؟ مو قشنگه من ... خیـــــــــــــــــــــلی خوشحالم ... اندازه یه دنیا ... آخه 2 روزه دیگه داری میای پیشم ... اگه بدونی این 2-3 روزی چقدر یاد تو کردم .... این زهرا و روحی هم که دیــــــــــگه دل آدمو میبرن .. خودت که میدونی کوپولیه مــــــــــــــن ... این روزا اینقد دلتنگم ... دلم لک زده واسه با تو بودن ... تازشم ... چون تو نبودی هیچ جا نرفتم با بقیه . آخه همه جفتشون باهاشون بوووود فقط علی کوچولوی من نبود ... علی گوچولو قول میدی ایندفه که اومدی با دسته ی دوستای جوونمون منو ببری بیرون ؟ منم می خام پز تورو بدم آخه خوشکلم تو هم اینقـــــــده حسودی که همشه همش می خای تنهایی پیش تو باشم ... ایندفه میای با مونا اینا هم بریم بیرون ؟ وااااااای منو نزنیا آخه من که یه دوس جونی بیشتر ندارم تازشم ... یه چی بهت بگم نمیگی به کسی ؟ سعید می خاد به زودی باهاش ازدواج کنــــــه .. واسه همینم از من راجه به مونا می پرسید .. یادته برات گفته بودم ؟ دیدی جوجوی من بلاخره داریم از تهنایی در میااایم وای که چقد خوشحالم علی ... چفد خوبه که باهات حرف میزنم ... انگاری حالا دلم خیلی سبک شد ... آخه بدجنس .... تو که اصلا این روزا باهام حرف نزدی یادش بخیر قدیما سیر تا پساز روزتو میومدی واسم می گفتی ... اما الان بد شدی .. تازشم همش خسته ای و شارژت تموم شده و کلاسی و باشگاه الانم لالا کردی آخه فردا از 7 صبح تا 7 غروب کلاسی و امروزم واویلا . از بس فوتبال دیدی از پا افتادی . آااااخ بمیرم برای تو که حسابی خسته میشی عسلکم ... با اینکه خیلی دلم غصه داله اما باز دوست دارم .... این روزا دارم سعی می کنم کمتر ناراحت بشم ، کمتر به روت بیارم .. اما نمیدونم موفق شدم یا نه .... :( دوست دارم همسر من ... تا یه شبه دیگه که بازم برات بنویسم ... بوووووووس
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |