سفارش تبلیغ
صبا ویژن


*+* شیرین بی فرهاد *+*

تا نباشد این جدایی ها / کس نداند قدر یاران را

کویر خشک میداند / بهای قطره باران را

پاییز با پاییز من یکی شده 

 

هیچ کس مرا به عشق معرفی نکرد تا منزوی نباشم ....

هیچ کس نپذیرفت که این ابرها و سایه ها هستند که خورشید حقیقت را پنهان کرده اند ، و روزی کنار خواهند رفت و همه جا روشن خواهد شد....

هیچ کس نمیدانست که ... برای چه آمده و به دنبال چه می گردد ....

 

 

اگرچه نیستی ، اما من هنوز به یادت هستم ،هنوز هم در فراق تو با اشکهایم به خواب می روم و با دیدن تبسم هایت ، دریای طوفانی نگاهم آرام می شود ...

انگار که هرگز تو نرفته ای ...

سر بر روی شانه هایت از غم هایم می گویم و می گریم ...

کاش هرگز از این خواب بیدار نشوم .... سحر می شود .

سحر می شود و تو دوباره از افق بیداری ام پرواز می کنی ...

تو چقدر مهربان بودی و خدا چقدر مهربان تر ...

که لحظه های خوشبختی را در خواب هم تعارفم می کند ..

 

 

 

آن دم که کوله بارت را می بستی تا از دیار چشمهایم کوچ کنی ، لحظه ای با خود اندیشیدی که بعد از تو بغض چندین ساله ام را، بر کدامین شانه خواهم شکست ؟

و آرزوهای کودکانه ام رابرای چه کسی زمزمه خواهم کرد ؟

به من بگو ... آیا می دانستی که بعد تو قلبم خواهد شکست ؟ تمام ترانه هایم پیراهن گلایه بر تن خواهد کرد ؟؟؟

 

 

 

 

 

 

 

سلام ... یه سلام سرد مثل نفسهام

من دوباره برگشتم ..

دختر تنهای شب

دختر دستهای خالی ، دختر قلبای شکسته

 

بازم میام ... این  اولین قدمم به دنیای تنهایی بود

بازم منتظرم باشید

 

 رفتی گلم

 


نوشته شده در دوشنبه 88/7/6ساعت 12:45 عصر توسط ..... alone night girl ..... نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ