سفارش تبلیغ
صبا ویژن


*+* شیرین بی فرهاد *+*

سلام … سلام مهربونا …….

امتحانا تموم شدن .. اما من دلم گرفته …

دوباره تنهایی …… دلم برای دوستام تنگ میشه ….

 

از این به بعد قووووول میدم که زود به زود بیام … دلم براتون تنگ شده بود قده یک نقطه

**********************************************

لحظه احظه گذر عمر…  مثل اینه که تو میری

دونه دونه خاطراتم …  تو میخای ازم بگیری ..

نگو مثل بار اول ….  دستمو دوباره خوندی …

بین موندن یا نموندن .. تو سر دو راهی موندی ..

نگو خیسی چشاتو به کسی نشون نمیدی ..

حیف عمری که تلف شد پای عشقی که ندیدی ..

توی گوشه ی اتاقم یه سبد گل شکسته ..

عطر دستای لطیفت یه روزی روشون نشسته ..

فکر اشکامو نکن .. چشمام هم عادت می کنن …

آسمون به چشم خیسم داره حسادت میکنه ..

**********************************************

 

راستی من آخر نفهمیدم شما از اینکه غمگین مینویسم راضی هستید یا نه ..!!!

دوست دارم نظرای قشنگتونو بدونم .. دوستای عزیزم ..

امروز تازه امتحانام تموم شده مطلب جور نکردم همینجوری فلبداههههه

 

**********************************************

 

امروز حس غریبی دارم

حسی که با هیچ چیز عوض نخواهم کرد

حسی که تنها در ناز نگاه تو وصف می شود ..

آه که دلتنگ دیدت ، دلتنگ آن لبخند افسونگر تو سینه ی دل سوخته ی من

بدان بدون تو غم و اندوه دوباره در تک تک ثانیه های زندگی من تولد دیگری خواهند داشت .

 

کاشکی فقط یه روز بیاد واسه یک لحظه دیدنت ..

منتظرن چشمای من منتظر رسیدنت

وقتی تو بودی آسمون برام پر از ستاره بود

اومدنت برای من یک فرصت دوباره بود

رفتی نمی دونم چرا

دادی منو به بی کسی

هیچکی مثل من نمیشه یک روز به حرفم میرسی

یک روز میشه دل خودت بشه گرفتار کسی

هیچکی مثل من نمیشه یک روز به حرفم میرسی

**********************************************

زندگی چیست ؟؟

سراب است و خیال

یا که نقش است افتاده بر آب

یا که جان کندن تدریجی مرگ

چه بگویم حباب است ، حباب

**********************************************

وهم

جهان آلوده ی خواب است
فرو بسته است وحشت در به روی هر تپش
 ‚ هر بانگ
چنان که من به روی خویش
 در این خلوت که نقش دلپذیرش نیست
 و دیوارش فرو میخواندم در گوش
میان این همه انگار
چه پنهان رنگ ها دارد فریب زیست
شب از وحشت گرانبار است
 جهان آلوده خواب است و من در وهم خود بیدار
 چه دیگر طرح می ریزد فریب زیست
 در این خلوت که حیرت نقش دیوار است ؟
 

 ****************************

 

غمی غمنک

شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
 می کنم تنها از جاده عبور
 دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا به دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چه قدر تاریک است
 خنده ای کو که به دل انگیزم ؟
قطره ای کو که به دریا ریزم ؟
صخره ای کو که بدان آویزم ؟
مثل این است که شب نمنک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک غمی غمنک است

****************************

سپیده

 در دور دست
قویی پریده بی گاه از خواب
شوید غبار نیل ز بال و پر سپید
لبهای جویبار
لبریز موج زمزمه در بستر سپید
در هم دویده سایه و روشن
لغزان میان خرمن دوده
شبتاب می فروزد در آذر سپید
همپای رقص نازک نی زار
مرداب می گشاید چشم تر سپید
خطی ز نور روی سیاهی است
گویی بر آبنوس درخشد زر سپید
دیوار سایه ها شده ویران
دست نگاه درافق دور
کاخی بلند ساخته با مرمر سپید


*************************** 

رو به غروب

ریخته سرخ غروب
 جا به جا بر سر سنگ
کوه خاموش است
می خروشد رود
 مانده در دامن دشت
خرمنی رنگ کبود
 سایه آمیخته با سایه
سنگ با سنگ گرفته پیوند
روز فرسوده به ره می گذرد
جلوه گر آمده در چشمانش
نقش اندوه پی یک لبخند
جغد بر کنگره ها می خواند
لاشخورها سنگین
از هوا تک تک ایند فرود
 لاشه ای مانده به دشت
کنده منقار ز جا چشمانش
زیر پیشانی او
مانده دو گود کبود
 تیرگی می اید
 دشت می گیرد آرام
قصه رنگی روز
می رود رو به تمام
شاخه ها پژمرده است
سنگها افسرده است
رود می نالد
جغد می خواند
غم بیامیخته با رنگ غروب
می ترواد ز لبم قصه سرد
 دلم افسرده در این تنگ غروب

***************************

دوستای گلم... مهربونا امیدوارم از این شعرا خوشتون اومده باشه ..

این قطعه ی آخر رو من خیلی دوست دارم

امیدوارم خوشتون بیاد

موفق باشید

دوستتون دارم

برای پایان هم خودم مینویسم

ای  تنهایی آخر تو را می شکنم

آخر بر دیوارهای سرد تو تیشه میزنم

تیشه ای از عشق

با گرمای محبتم قلب سنگ تو را آب میکنم

ای تنهایی بدان روزی میرسد که دست در دست محبت تو را نیز به جبه ی خود می آورم

دوستتون دارم دوستای گلم

خداحافظ و موفق باشید

 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 86/3/29ساعت 5:3 عصر توسط ..... alone night girl ..... نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ