سفارش تبلیغ
صبا ویژن


*+* شیرین بی فرهاد *+*

سلام ..

حتما میگید چرا همش اینجوری سلام می کنم ..

آخه من سلام کردن رو دوست دارم ..

برای همین دوباره میگم ..

با صدایی که به گوش همه ی مهربونا برسه ..

****** سلام مهربونا  ******

این چند روز را بیکار بودم .. فتم تا وقت دارم براتون بنویسم ..

آخه منو شرمنده کردید و بهم سر میزنید ..

******************************************

چه رنجی میکشد آن کس که انسان است و سرشار از احساس است .

خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن چه دشوار است ..

******************************************

این قطعه رو تقدیم می کنم به همه ی کسانی که دوستشون دارم ولی ازشون دورم ..

 (( مادربزرگ مهربونم .. خاله هام و دوستای عزیزم ))

 

                    biya ke moontazeretam azizam ....     

******************************************

خیلی وقته دیگه بارون نزده

رنگ عشق به این خیابون نزده ..

خیلی وقته ابری پرپر نشده ..

دل آسمون سبکتر نشده ..

ابر چشمام پر اشک ای خدا ..

وقتشه دوباره بارون بزنه

خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده ..

بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست ..

کوه غصه از دلم رفتنی نیست ..

حرف عشق تورو من به کی بگم ؟؟

همه حرفا که آخه گفتنی نیست ..

*****************************

در قمار زندگی من باختم ………

              بس که تک خال محبت بر زمین انداختم

****************************

دختر و بهار

دختر کنار پنجره  تنها نشست و گفت

ای دختر بهار حسد میبرم به تو

عطر و گل و ترانه و سر مستی تو را  

با هرچه طالبی به خدا می خرم ز تو  

*****************************

واقعا کاش میشد که ما هم شادی و نشاط بهار رو می خریدیم .. J

*********************

دخترک خنده کنان گفت  که چیست ...

راز این حلقه ی زر ..

راز این حلقه که انگشت مرا .. این چنین تنگ گرفته است به بر ...

مرد حیران شد و گفت ..

حلقه ی خوشبختی است ، حلقه ی زندگی است ..

***************************************

روزها رفتند و من دیگر ..

خود نمی دانم کدامینم ..

آن من سرسخت مغرورم ..

یا من مغلوب دیرینم ؟ ..

بگذرم از سر پیمان ...

می کشد این غم دگر بارم ..

می نشینم شاید او دگر بار آید ..

عاقبت روزی به دیدارم ..

*********************

امشب ازآسمان دیده ی تو ..

روی شعرم ستاره میبارد ....

در سکوت سپید کاغذ ها ..

پنجه هایم جرقه می کارد ...

شعر دیوانه ی تب آلودم ..

شرمگین از شیار خواهش ها ..

پیکرش را دوباره می سوزد ..

عطش جاودان آتش ها ..

آری آغاز دوست داشتن است ..

گرچه پایان راه ناپیداست ..

من به پایان دگر نیندیشم ...

که همین دوست داشتن زیباست ..

از سیاهی چرا حذر کردن ..

شب پر از قطره های الماس است ...

****************************

دوستای عزیز و خوبم .. همه ی شما که محبت  رو میشناسید ..

خوشحالم می کنید اگه بگید چه مطالبی بزارم تا شما خوشتون بیاد ..

ممنونم که مطالبمو خوندید ..

امیدوارم همیشه سلامت باشید و ابر خوشبختی تا ابد  روی زمین زندگیتون بباره ..

به خدا میسپارمت ای دوست ..

خدا حافظ ...


نوشته شده در یکشنبه 86/2/9ساعت 3:47 عصر توسط ..... alone night girl ..... نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ