سفارش تبلیغ
صبا ویژن


*+* شیرین بی فرهاد *+*

دوباره سلام ...  

سلامی که همیشه باهاش به یادم بیفتید ..

سلام مهربونای دنیا ..

سلام به شماهایی که دوستی و عشق رو میشناسید ...

آدم وقتی دلش میگیره و تنها میشه رو میاره به نوشتن ..

مثل من .. که با همه ی مشکلا و درسام بازم می نویسم ..

                            baraye hameye mehrabona

***************************************

اولین مطلب از تنها ترین تنهای زمین ... فروغ فرخزاد ..

****************************************

همه می دانند.....

همه می دانند ......

که من و تو از آن روزنه ی سرد و عبوس..

باغ را دیدیم ...

و از آن شاخه ی بازیگر دوردست ..

سیب را چیدیم ..

همه می ترسند .!!!

همه می دانند .. اما من و تو ...

به چراغ و آب و آینه پیوستیم ..

و نترسیدیم ..

همه می دانند ..

همه می دانند ...

ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان..

ره یافتیم ..

ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم ..

در نگاه شرم آگین گلی گمنام..

و بقاء در یک لحظه ی نا محدود که دو خورشید به هم خیره شدند ...

*****************************************

دلتنگیهاتو بردار .. به روی قلبم بذار ..

تکیه بده به شونه ام .. توی این مسیر دشوار ..

اگه منو نمی خوای .. حرف دلم رو گوش کن ..

فقط برای یک بار .. بعدش خدا نگهدار...

.. بعدش خدا نگهدار...

تنهایی خیلی سخته .. وقتی چشام به راهه..

وقتی که شب سیاهه.. وقتی بدون ماهه ..

تنهایی خیلی تلخه .. وقتی که بی تو هستم ..

تنها می مونه دستم .. با این دل شکستم ..

دلتنگیهامو بردار .. پیش خودت نگهدار...

هروقت که تنها شدی.. منو به یادت بیار ..

داری میری نمی خوام .. وقت تو رو بگیرم ..

این حرف آخره من .. دوستت دارم ..

دوستت دارم می میرم ...

تنهایی خیلی  درده ..اگه نیای توی خوابم ..

وقتی توی اضطرابم .. تو هم ندی جوابم ..

تنهایی خیلی سرده ... وقتی پیشم نباشی ..

آتیشم نباشی.. بیدار می شم نباشی ..

تنهایی خیلی سردمه ...

****************************

کاش بدونی ماتم دنیام .. بی تو فقط گریه می خوام ..

کی میدونه این حسرتهام ..چه کرده با روز و شبام ..

توی زندگیم یه دنیایی..

من کابوسم .. تو رویایی...

یه پاییزم .. تو بهاری ...

من یه مرداب .. تو دریایی...

************************************

و باز هم از شاعرانه های تنهایی .. فروغ...

***********************************

در غروبی ابدی ....

روز یا شب ؟؟

ای دوست .. غروبی ابدیست ...

با عبور دو کبوتر در باد ...

چون دو تابوت سپید ..

 

سخنی باید گفت ..

سخنی باید گفت ...

دل من می خواهد ، با ظلمت جفت شود ..

سخنی باید گفت ..

نگاهم ..

مثل یک حرف دروغ ..

شرمگین است و فرو افتاده ..

م نبه یک ماه می اندیشم ..

من به یک حرفی در شعر ..

من به یک چشمه می اندیشم ..

من به وهمی در خاک ..

من به بوی گندمزار ..

من به معصومیت بازی ها ..

...به تو می اندیشم ...

************************

فکر کنم برای این سری بس باشه ..

خیلی ممنونم که تحمل کردید و منو شرمنده کردید

باز هم به من سر بزنید .. خوشحال میشم ..

همیشه و همه جا موفق باشید .. مهربونای دنیا ..

خدا حافظ J

 

 

doset daram ziyaaaaad,,,:*
نوشته شده در شنبه 86/2/8ساعت 7:4 عصر توسط ..... alone night girl ..... نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ