دل من بي دل تو ديگه تنها مي مونه
کي ديگه قصه افسردگيشو گوش مي کنه؟
آخه کي اشک اونو پاک ميکنه؟
کي غم و درد اونو خاک ميکنه؟
شده باز فصل خزون از درختا مي ريزه برگ طلا
آسمون پر غم،غرق اندوه و بلا
چه کنم با غم رسوايي دل؟
چه کنم با تب تنهايي دل؟